
اگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهی
شعر "اگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهی" از سعدیاگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهیسر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهیمن اگر هزار خدمت بکنم گناهکارمتو هزار خون ناحق بکنی و بی گنا...


شعر "اگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهی" از سعدیاگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهیسر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهیمن اگر هزار خدمت بکنم گناهکارمتو هزار خون ناحق بکنی و بی گنا...
شعر "میشوند از سردمهری دوستان از هم جدا" از صائب تبریزیمیشوند از سردمهری دوستان از هم جدابرگها را میکند باد خزان از هم جداقطره شد سیلاب و واصل شد به دریای محیطت...
شعر "با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جدا" از صائب تبریزیبا خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جداهر که از خود شد جدا شد از غمِ عالم جدانان جو خور در بهشتِ جاودان پاینده باشکز ...
شعر "شب فراق که داند که تا سحر چند است" از سعدیشب فراق که داند که تا سحر چند استمگر کسی که به زندان عشق در بند استگرفتم از غم دل راه بوستان گیرمکدام سرو به بالای دوست مان...
شعر "اتفاقم به سر کوی کسی افتادهست" از سعدیاتفاقم به سر کوی کسی افتادهستکه در آن کوی چو من کشته بسی افتادهستخبر ما برسانید به مرغان چمنکه همآواز شما در قفسی افت...
شعر "لاابالی چه کند دفتر دانایی را" از سعدیلاابالی چه کند دفتر دانایی راطاقت وعظ نباشد سر سودایی راآب را قول تو با آتش اگر جمع کندنتواند که کند عشق و شکیبایی رادیده را ...
شعر "دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما" از حافظدوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ماچیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ماما مریدان روی سوی قبله چون آریم؟ چونروی سوی خانهٔ خَ...
شعر "رونق عهد شباب است دگر بُستان را" از حافظرونق عهد شباب است دگر بُستان رامیرسد مژدهٔ گل بلبل خوشالحان راای صبا گر به جوانان چمن باز رَسیخدمت ما برسان سرو و گل و ر...
شعر "صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا" از حافظصلاحِ کار کجا و منِ خراب کجاببین تفاوتِ ره کز کجاست تا به کجادلم ز صومعه بگرفت و خِرقِهٔ سالوسکجاست دیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا...