مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا

تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا

شعر "تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا" از سعدی


تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا

سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا


نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر

تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا

ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما مطلب مرتبط ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما


شربتی تلختر از زهر فراقت باید

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا


هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین

روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا


بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند

به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا


سعدی اندر کف جلاد غمت می‌گوید

بنده‌ام بنده به کشتن ده و مفروش مرا

سعدی شیرازی


فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب


  ساخت وبلاگ   |   دستگاه آب قلیایی دکتر مومنی   |   روانشناس ایرانی در لندن  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! مشاهده